۱۳۸۸ خرداد ۴, دوشنبه

داستان سکس1


شراره
سلام اسم من شراره است و الان ۲۸ ساله هستم ، ۴ سال قبل ازدواج کردم که بعد از دو سال زندگی مشترک ، کارم با همسرم به طلاق کشيده شد ، خب برای من که يک دختر حشری بودم خيلی سخت بود که بودن شوهر بمونم ، برای همين توی اين مدت بعد از طلاق ، فقط با پسر داييم که ۳ سال از من کوچيک تره سکس داشتم ، ولی خاطره ای که ميخوام براتون بگم ، يک سکس معمولی با هومن ( پسر داييم ) نيست ، بلکه يک سکس خفن است .هميشه آرزو داشتم که با بيش از يک مرد در سکس داشته باشم ، يعنی دوست داشتم همزمان با دو و يا سه نفر مرد کير کلفت سکس داشته باشم ، برای همين به هومن سپردم که اين دفعه که خواست به خونمون بياد ، دو تا ديگه از دوستاش رو هم بياره تا اولين سکس چند نفره رو هم امتحان کنم . از اونجايی که من بهد از طلاق از شوهرم در خونه پدر و مادرم بودم ، نميشد که يه دفه هومن با دو تا مرد ديگه بياين تو خونه ، البته خود هومن هر وقت که ميخواست ميتونست بياد ، چون بهانه اومدن هومن خونه ما اين بود که اون به من کامپيوتر ياد بده ، چون ليسانس کامپيوتر بود و به همين هوا با هم يه حال اساسی ميکرديم ، خلاصه مامان و بابام برای سر زدن به خواهرم راهی کرج شدن و حالا ديگه توی خونه تنها شدم ، به هومن زنگ زدم و گفتم که خونمون خاليه و امروز بهترين موقع برای اون سکس چند نفره ، اون هم به من گفت که ساعت پنج بعد از ظهر با ۲ تا از دوستای کير کلفتش مياد خونه ما .حال عجيبی داشتم ، چون تا اون روز همچی کاری رو نکرده بودم ، برای همين خودم رو آماده کردم برای اين سکس ، اول از همه کس رو به اصطلاح بلوری کردم تا بيشترين لذت رو از من ببرن ، ساعت داشت ۵ ميشد ، لباسامو در آوردم و فقط با يک شورت منتظر اومدن هومن و دوستاش شدم . ساعت ۵ و ده دقيقه بود که صدای زنگ در اومد ، در رو باز کردم و همون با دو تا از دوستاش اومدن تو ، من هم تو اتاقم منتظرشون نشستم ، هومن ميدونست که من هميشه سکس رو تو اتاق خودم دوست داشتم ، در اتاق رو باز کرد و با دوستاش وارد شدن ، من هم با اون وضعم بلند شدم و با هاشون سلام کردم و هومن گفت : خودتو که آماده کردی ؟ من هم گفتم : آره ميخوام امروز جرم بدين . هومن هم گفت : مطمئن باش ، چون کير کلفت ترين دوستام رو آوردم .روی تختم نشستم و هومن هم اومد کنارم نشست ، دوستاش هم داشتن ما رو نگاه ميکردن ، لابد با خودشون گفتم ، که اين هومن چه دختر عمه جنده ای داره ، خلاصه هومن مثل هميشه سينه هامو تو دستاش گرفت ، من هم شروع کردم به مالوندن کيرش از رو شلوار . ديدم که مالوند کير از رو شلوار که فايده نداره ، برای همين کمربند شو بازکردم و شلوارشو يه کم کشيدم پايين و کيرشو در آوردم و بدون معطلی تو دهانم بردم ، گرمای کيرش يه حال خوبی بهم داد ، هومن فقط نشسته بود و کاری نميکرد و من فقط براش ساک ميزدم . دو سه دقيقه که ساک زدم ، سرمو بالا آوردم و به دوستای هومن گفتم نکنه شما اومديم اينجا که فقط ما رو نگاه کنين ، هومن خندش گرفت و به دوستاش گفت که زود باشين ديگه ، اونها هم بدون معطلی لباساشونو در آوردن ، وای چه کيرايی داشتن ، شق شق و بزرگ ، اومدن سراغم . اول هومن روی تخت دراز کشيد و من هم از پايين شروع کردم براش ساک زدن ، و يکی از دوستای اون هم اومد و نشست زير من و شروع کرد به ليس زدن کسم ، اون يکی فقط داشت بدنمون دست مالی ميکرد ، هومن بلند شد و جاشو به يکی از ديگه از دوستاش داد و حالا من داشتم برای اون دوستش ساک ميزدم و هومن هم اومد پشتم و آروم کيرشو تو کسم کرد ، و بعد شروع کرد به تلمب زدن ، ديگه مثه سگ حشری شده بودم ، و کير اون پسره رو با حرص و ولع تمام ميخوردم ، هومن و هم با شدت داشت منو از کس ميکرد ، داشتم ديوونه ميشدم که هومن کيرشو در اورد و بعد از چند ثانيه حس کردم که پشتم داغ شد ، سرمو بر کردوندم و ديدم هومن آبش اومده و همه رو ، رو پشتم خالی کرده و بعد شم خودش با دستمال پاک کرد ، هومن رفت يک کنار تا کيرش دوباره شق کنه و اون يکی دوستش اومد و کيرشو با تموم فشار کرد تو کسم ، بد جوری دردم گرفت و آخ بلندی گفتم ، چون کيرش از هومن کلفتر بود ، اون هم شروع کرد به تلمب زدن ، ديگه ساک زدن رو ول کرده بودم ، لذتی عجيبی داشت ، چشمامو بسته بودم و داشتم با تموم وجود لذت ميبردم ، که يک دفه حس کردم يه کير ديگه رفت تو سوراخ کونم ، با فشار وارد شد ، دادی کشيدم که هومن گفت : مگه خودن نگفتی ميخوای جر بخوری ؟با اين که درد فراوونی داشت ، ولی لذت هم داشت ، يه دو سه دقيقه همون جور گشذت ، که هومن اومد و دوستاشو کشيد کنار و بعد به من گفت که روی تخت بخوابم ، البته قبلش يکی از اون پسرا اومد و خوابيد و من هم به پشت روش خوابيدم ، پاها دادم بالا و اون کيرشو درست گذاشت رو دهانه کونم ، هومن هم اومد اين ور تخت و سرمو به طرف بالا کشيد و اون يکی دوستش هم ، اومد رو ی من ، و کيرشو گذاشت در دهانه کسم ، و همزمان با هم شروع کردن به گاييدن من ، يکی کيرش تو کونم و اون يکی ديگه هم در کسم ، هومن هم از بالا کيرشو کرد تو دهنم و از اونجايی که سرم به سمت عقب و بالا بود ، ميتونست کيرشو تا هر جايی که ميخواست تو دهنم بکنه ، و اون هم کيرشو تا جای تخماش کرد تو دهنم که تخماش چسبيد به لبام و سریع کيرشو کشيد بيرون ، همينکه کشيد بيرون سرم بلند کردم و يه جورايی ميخواستم هوق بزنم ، که هومن سرم گرفت و کشيد پايين ، خنده ای از روی شهوت بهش زدم و اون دوباره کيرشو کرد تو دهنم و اين دفعه با دستاشم شروع کرد به بازی کردن با سينه هام ، داشتم با تمام وجود از اون سکس لذت ميبردم ، توی جفت سوراخام که دو تا کير کلفت بود ، کير هومن هم که تو دهنم بود و سينه هام هم تو دستای هومن ، معنای واقعی سکس اون بود .ديگه ارضا شده بودم ، اون يکی که کيرش تو کسم بود ، کيرشو در آورد و با دو تا دست رو کيرش کشيد و آبش فوران زد روی بدنم ، اون يکی هم که زيرم بود خودشو از زيرم کشيد بيرون و اون هم آبشو روی بدنم خالی کرد ، حالا فقط هومن مونده بود کيرشو گرفتم ، و من براش شروع کردم به جلق زدن ، شش هفت بار که دستمو بالا پايی کردم ، آبم هومن هم اومد و اون آبش رو صورتم پاشيد و بعد هم کيرشو تو دهنم کردم تا باقی آبشو بخورم ، ديگه نايی برام نمونده بود ، لذت واقعی سکس رو برده بودم و حالا ديگه بی رمق و بيحال بودم ، ديگه نميتونستم تکون بخورم ، دوستای هومن هم ديگه داشتن لباساشونو تنشون ميکردن تا برن ، هومن اومد کنارم و دستمو گرفت و منو نشوند و گفت : اميدوارم که اون لذتی رو که خواستی بودی ببری؟ من هم يک خنده تحويلش دادم ، که يعنی آره از اون چيزی هم که بود بيشتر حال داد ، هومن يک لب ازم گرفت و گفت : شب که تنهايی دوست داری بيام پيشت ؟ من هم بهش گفتم آره ، ولی ديگه دوستاتو نيار . خنديد و گفت : شب ساعت ۱۱ ميام و تا صبح باهاتم و بعدش با دوستاش رفت .راستش درسته که خيلی حال داشت ، ولی واقعا روی من فشار آورد و درده عجيبی داشت ، خلاصه اين هم يک خاطره از من بود که اميد وارم ازش خوشتون آمده باشه



فرشاد و نگار
با فربد تازه دوست شده بودم. اون سال دومي بود ولي از اونجايي كه درس رياضيش با ما يك روز افتاده بود - اين درس رو برداشته بود. دوستي اون با نگار كه يكي از خوش هيكل ترين و با كلاس ترين دختر هاي رشت بود چشم همه پسر ها رو در آورده بود. همه فكر ميكردن حتما فربد خيلي كس ليسي ميكنه كه نگار فقط با اون دوسته. در صورتي كه من كه كم و بيش در جريان دوستي اونها بودم مي دونستم اينجوري نيست.فربد جزء معدود بچه هاي تهران بود كه توي رشت دانشجو بودند. توي تهران حوالي پارك ساعي مينشستند. مادرش به عنوان يك آلماني پزشك معتمد سفارت آلمان بود و پدرش يك شركت حمل و نقل معروف رو اداره ميكرد. ولي در مجموع با اينكه پدر و مادرش هر دو كارمند بودند وضع مال متوسطي داشتند. به نظر فربد دختر يعني كس. اصلا دختر ها رو داخل آدم حساب نمي كرد. ولي تا دلت بخواد خوشگل بود. براي همين هم همه برايش سر و دست ميشكوندند.نگار بر عكس دختر يكي از بنكدارهاي معتبر چاي در رشت بود. ويلاي آنها در دهكده ساحلي چشم هر بيننده اي رو خيره ميكرد. پدرش علاوه بر تجارت كارخانه چاي هم داشت. نگار دختر سوم از ميان چهار دختر پدرش بود. دوتا از دختر ها شوهر كرده بودند و آخري كلاس اول دبيرستان بود. خود نگار هم دانشجوي زبان فرانسه دانشگاه آزاد بود. خانواده نگار اصل و نسب دار بود و به همين دليل نگار با محدوديت شديد پدرش مواجه بود. با راهنمايي بچه ها مدتي بود يك آپارتمان كوچك را در محله منظريه اجاره كرده بودم. پدرم شديداً تاكيد داشت كه با كسي هم خانه نشوم و آپارتمان را هم خودش برايم اجاره كرد. بزرگترين ملاكش ظاهراً اين بود كه نتوانم كسي را بدون ديده شدن به خانه بياورم. ولي چون آپارتمان خوشگلي بود من زياد سختگيري نكردم. فربد در يكي از كوچه هاي خيابان فلسطين با دو نفر ديگر چيزي شبيه خرپشته يك خانه قديمي را اجاره كرده بود.آشنايي من با نگار درست چند روز بعد از آشناييم با فربد شروع شد. بيست سالگي موسم دوستي هاي سريع و اغلب ناپايدار است. فربد بلافاصله بعد از آشنايي اوليه مشكل خودش رو مطرح كرد.- ميشه تو خونه تو كسي رو آورد ؟- نه فكر نكنم. زيدتو ميخواي بياري ؟- آره اسمش نگاره بچه رشته. تو چي ؟ زيد ميد چي داري اينجا ؟- يه دختره است اسمش مليحه است. اما رشتي نيست. ( با پريسا مدتي بود به هم زده بودم )- حالا خونه خالي نداري ؟ ( كلمه مكان اون موقع هنوز اختراع نشده بود ! )- نه بابا . من خودم هم فقط هفته اي يك بار ميرم خونه خاله مليحه. هر دوشنبه خونشون خاليه.- چرا ؟- چه ميدونم ؟ ميگه شوهر خاله اش كه نميدونم تخمش يا جاي ديگه اش باد كرده دوشنبه ها بايد بره تهران دياليز بشه.- آهان ، خوب ايول ميشه من و نگار هم بيايم ؟- بايد با مليحه صحبت كنم.مليحه خيلي راحت پذيرفت. به شرطي كه يكي از دوستاش با دوست پسرش هم باشند. اينجوري شديم سه زوج. براي مدت دو ماه هر دوشنبه گروه شش نفري ما به خونه خاله مليحه ميرفتيم. بين ما فقط نگار بود كه مشروب نمي خورد. بقيه از دختر و پسر مشروب مي خوردن. مليحه از همه بيشتر. مشروب هم هميشه يكنواخت بود . يا عرق سگي يا ودكاي ميكده قزوين باند قرمز . ولي من هر دوشنبه بيشتر و بيشتر مجذوب نگار ميشدم . و براي اينكه كسي نفهمه هيچوقت مست نكردم .خانه خاله مليحه خانه اي بود قديمي با ديوارهايي به قطر 40 –50 سانت و 4-5 اتاق بزرگ در اطراف يك راهرو. اولين زوجي كه كارشان تمام ميشد به ميان راهرو ميدويد و بقيه را صدا ميزد كه- اه هنوز اون تو هستين.- بياين بيرون بابا ميخوايم بريم خونمون.- بابا كار داريم. دختر ها ديرشون شدو خلاصه آنقدر سر و صدا ميكردن كه بقيه مجبور ميشدن يا هول هولكي كارشون رو تموم كنن يا از خيرش بگذرن. در هر حال روزهاي خوبي بود كه هيچوقت فراموش نمي كنم. يك روز ( آخرين دوشنبه اي كه به اون خونه رفتيم ) وقتي با مليحه از اتاق بيرون مي اومديم فكر ميكرديم كه ما نفر اوليم. ولي در راهرو با قيافه عصباني فربد و چشمهاي اشكبار نگار رو برو شديم. هر دو مثل بهت زده ها نگاهشون ميكرديم. - فربد چي شده ؟- آقا فربد از شما انتظار نداشتمها . نگاري چي شده ؟مليحه سر نگار رو ميون سينه بزرگش گرفت و نگار هم ناگهان زد زير گريه. چون جوابي نشنيده بودم دوباره با اشاره از فربد واقعيت رو جويا شدم ولي باز هم بي جواب موند. بعد از اينكه همه را رسوندم به مليحه زنگ زدم و ازش خواهش كردم با نگار تماس بگيره و ته و توي قضيه رو دربياره. نزديك غروب بود كه مليحه زنگ زد- نگار حامله است !- برو گمشو. از كجا ميدوني ؟- خودش گفت. الان هم اينجاست. ميگه نميتونه برگرده خونشون.- آخه چرا ؟ مگه كسي چيزي فهميده ؟- نه ولي ميگه ميترسه. ميگه ميخواد اينجا بمونه. اما تو كه ميدوني نميشه نگهش داشت. مسئوليت داره.- خيلي خوب صبر كن من بهت دوباره زنگ ميزنم. به كسي هم نگو كه اون پيش توئه.بلافاصله با فربد تماس گرفتم. فربد ساده ترين راه رو انتخاب كرده بود. ميگفت اصلاً معلوم نيست بچه مال اون باشه. با عصبانيت تلفن رو قطع كردم. نگار دختر خوبي بود. حقش نبود به اين روز بيفته. از دست فربد كلافه بودم. به مليحه زنگ زدم و خواستم اون شب رو يه جوري نگار رو بفرسته خونه يكي از خواهراش. بهانه اش هم اين باشه كه چون دير شده ديگه شب رو بر نمي گرده دهكده ساحلي. با نگار هم صحبت كردم. بهش قول دادم كه مسئله رو يك جوري حل و فصل كنم.بعد از تلفن نگار از خونه خواهرش تلاش خودم رو شروع كردم. اول با خواهرم صحبت كردم. قبول كرد براي حل اين مسئله اون هم پيش من بياد. به نظر اون بهترين راه اين بود كه با خانواده فربد صحبت كنم. ازش خواستم خودش اين كار رو بر عهده بگيره. آخر شب بود كه مادر فربد با لهجه آلمانيش بهم زنگ زد. اولين خواهشش اين بود كه فربد بويي از دخالت اونها نبره . بهش گفتم با توجه به موقعيت خانواده دختره احتمال خودكشي هم وجود داره . گفت كه مسئله ازدواج از ديد اونها ممكن نيست . ولي اون تا صبح دكتري رو در رشت از ميان همكاراش بهم معرفي ميكنه كه مسئله بچه رو موقتاً حل كنه . ساعت 10 صبح با صداي تلفن از خواب بيدار شدم. نگار بود . بهش گفتم بجاي دانشگاه بياد خونه من . چند دقيقه بعد در زد و اومد تو. قيافه اش حالت آدم هاي غرق شده رو داشت . - صبحانه خوردي ؟با سر اشاره كرد كه ميل نداره. چهار تا نيمرو درست كردم . مجبورش كردم كه بخوره . وانمود كردم كه با فربد حرف نزدم . پرسيدم :- فربد چي ميگه ؟چشمهاش به سرعت قرمز شد. و دوباره زير گريه زد. براش آب آوردم . بهش قول دادم اين مسئله رو براش حل كنم . با نا باوري نگاهم كرد .- آخه چه طوري ؟- هنوز مطمئن نيستم. خواهرم الان توي راهه كه بياد رشت پيش ما. تو هم بايد يه چند روزي بهانه اي پيدا كني كه خونه نري . - ميخواي چيكار كني ؟- بايد بندازيش- نه. من ميخوامش . ميخوام نگهش دارم. اصلاً ميرم تهران. ميرم تنها زندگي ميكنم.در همين موقع تلفن زنگ زد. لهجه كسي كه پشت خط بود هندي بود و به زحمت ميشد حرفهاش رو فهميد. فهميدم دكتريه كه قرار بود مادر فربد معرفي كنه . قرار شد عصر بريم پيشش . دوباره با نگار صحبت كردم . - احمق جون ميدوني خودت رو داري قرباني كي ميكني ؟ داري قرباني بچه اون كثافت ميشي .خواهرم ساعت 11 رسيد . از ترمينال تماس گرفت . رفتم دنبالش . نهار در محيطي نسبتاً دوستانه طي شد . نگار نهار پخته بود . بعد از نهار بود كه خواهرم هم به كمك من اومد . بعد هم خيلي محترمانه من رو از صحبتها كنار گذاشتند و بحث هايشان خصوصي شد . بعد از ظهر بود كه خواهرم منو صدا كرد و به تنهايي باهام صحبت كرد .-ميدوني كه اينكار مسئوليت داره ؟سرم رو پايين انداخته بودم- آره ميدونم- چرا داري اين كار رو براش ميكني ؟- دلم براش ميسوزه- فقط يه دلسوزي ساده ؟- آره- دروغ ميگي. - به هر حال الان ديگه چه فرقي ميكنه. آره دوستش داشتم. ولي قبل از اين ماجرا ها- پس تو هم با كثافتي كه اين بلا رو سرش آورده هيچ فرقي نداري- ببين. من ازت ممنونم كه اينهمه راه براي كمك به من اومدي. ولي لطفا افكار فمنيستي تون رو براي خودتون نگهدارين سركار خانم !!خواهرم هميشه از اينكه بجاي تو بهش شما بگم حرص ميخورد . ولي اينبار با خنده رو به من كرد و گفت كه به اتاق برم . نگار كارم داشت- سلام . خوب مخ آبجي منو گذاشتي تو فرقون ها !- سلام. ميشه بشيني فرشاد ؟پشت ميز تحريرم نشستم. او لبه تختم رو اشغال كرده بود .- من هيچوقت نشناختمت- مهم نيست- مليحه رو دوست داري ؟- خودت چي فكر ميكني ؟- خواهرت خيلي دختر گليه- ما خونوادگي همينجوريم- تو كه ماهي- ببين نگار. صبح بهت قول دادم اين مسئله رو حل كنم. حالا ميخوام بدوني به هرقيمتي باشه اين كار رو ميكنم. حتي …..- حتي چي؟- حتي اگه لازم باشه …..- لازم باشه كه چي؟- …….بـ بـ بگيرمت.- فرشاد ؟؟؟!!!- بله ؟- جدي نميگي؟!در اتاق كمي باز بود . خواهرم داشت پشت در گريه ميكرد . بلند شدم و ايستادم . قطره اشكي به آرامي از گونه ام غلطيد . اينبار بدجوري عاشق شده بودم . با عجله به سمت در آپارتمان رفتم و داد زدم- بچه ها زود بپوشين. دكتر منتظره !با برگشتن نگار به خونشون محيط خونه كمي آروم تر شده بود . دكتر به فرشته (خواهرم ) اطمينان داده بود كه هيچ خطري نگار رو تهديد نميكنه . قرار شده بود نگار اونشب رو به خونه بره تا بتونه موقعيت رو براي غيبت دو سه روزه خودش فراهم كنه . فرشته و من زياد با هم حرف ميزديم و بر عكس خيلي از خواهر برادرا خيلي كم با هم دعوا ميكرديم . چند روزي كه فرشته پيشم بود خيلي خوش گذشت . حتي يكي از همسايه ها كه مي دونست من مجرد و دانشجو هستم با كميته تماس گرفته بود كه باعث شد كميته بياد جلوي در خونه . با خنده هاي من و فرشته عصباني بشه و سر انجام با ديدن كارتهاي دانشجويي من و فرشته با كلي عذر خواهي اونجا رو ترك كنه ! نگار دو روز بعد همه كارها را براي يك غيبت سه روزه آماده كرد . فرشته هم خيلي به اون كمك كرد . عصر همون روز رفتيم پيش دكتر . تمام مدتي كه نگار و فرشته پيش دكتر بودند 20 دقيقه هم نشد . من فكر ميكردم دكتر قراره نگار رو جراحي كنه . ولي ظاهرا فقط يك آمپول به نگار تزريق كرده بود . در راه برگشت به خونه رنگ نگار حسابي پريده بود. با اين حال تا شب خنديديم و شب فرشته پيش نگار خوابيد و من هم توي حال روي يك كاناپه كتاب زمين اميل زولا رو ميخوندم. رمان هاي اميل زولا باعث ميشه آدم از انسان بودن خودش دلش به هم بخوره و اين يكي ( زمين ) ديگه آخرش بود. ساعت 4 صبح بود كه فرشته بيدارم كرد .- پاشو برو دنبال دكتر. خونش طبقه بالاي مطبشه- الآن ؟!- بدو زود باشو خودش به طرف آشپز خانه دويد . وقتي من داشتم از در بيرون ميرفتم فرشته در حالي كه يك لگن بزرگ دستش بود به آرومي گفت :- فقط دعا كنآمدن دكتر به داخل ماشين من زياد طول نكشيد. گويا منتظر بود. تا خونه با او اصلاً حرف نزدم . او رو هم به نوعي به فربد وابسته مي دونستم. نيم ساعت بعد فرشته منو صدا كرد و لگن پر از خوني رو كه چيزي شبيه لخته يا شايد هم بچه حرومزاده فربد روي اون شناور بود به من داد تا اونو توي دستشويي خالي كنم . بالاخره نزديك صبح بود كه نگار رو ديدم . رنگش پريده تر از ديشب بود ولي خيلي سر حال بود . لبخند معصومانه اي به لب داشت . كنارش نشستم و دست يخ كرده اش رو توي دستم گرفتم .- خسته نباشي خوشگل خانم- منو ببخش. خيلي اذيت شدي . اصلاً نمي دونم چه جوري تو چشم تو و فرشته نگاه كنم . از جفتتون خجالت ميكشم . - اصلاً دوست ندارم اين حرفا رو بزني- ميدوني فرشاد ؟ تو خيلي آقايي- ديگه خجالتم نده . حالا بگير بخواب. دكتره ميگفت بايد 24 ساعت بخوري و بخوابي . تا يك ماه هم فعاليت سنگين نداشته باشي . بلند شدم كه از اتاق بيرون برم. ولي دست منو همچنان نگه داشته بود . برگشتم و نگاهش كردم. منو به سمت خودش كشيد و بوسيد .- فرشاد خيلي دوستت دارم . دوباره كنارش نشستم. دستم رو زير بالشش فرو كردم و صورتش رو به ورتم چسبوندم. با صداي سرفه فرشته از خودم جداش كردم. فرشته با اخم ظاهري گفت :- نه ديگه ! كار سختي كه نبود. يه بچه ديگه هم درست كنين . دكتر هنديه هم كه مفته . پاشين جمعش كنين ببينم !با خنده از اتاق بيرون رفتم . نگار دو روزديگه هم پيش ما موند . اشتهاش هم مثل روحيه اش كاملاً باز شده بود. موقع خداحافظي با فرشته زانو زد و قبل از اينكه فرشته بتونه مانعش بشه دست فرشته رو بوسيد . فرشته قبل از رفتن يك كار ديگه هم كرد . نگار رو به عنوان نامزد من به زن صاحبخونه معرفي كرد . اينجوري ديگه مشكلي براي حضور نگار توي خونه من وجود نداشت .روزها ميگذشت و دوستي من با نگار عميق تر و عميق تر مي شد . ولي از لحاظ رابطه جسمي ، بعد از اون روز اول كه صورتش رو به صورتم چسبونده بودم من و اون هيچ رابطه اي با هم نداشتيم . من به شكلي جدي به نگار بصورت نامزد احتمالي ازدواج نگاه مي كردم . تا اينكه پدر تماس گرفت . درست چند روز قبل از امتحانات پايان ترم . فرشاد جون بابا. خوبي ؟- آره پدر. چي شده ؟- فرشته. فرشته تصادف كرده . خودت رو برسون باباديگه نفهميدم چي شد . فاصله رشت تا تهران رو با وحشت شديدي طي كردم . كسي خونه نبود . به منزل عمو زنگ زدم و آدرس بيمارستان رو گرفتم. پدر توي حياط بيمارستان نشسته بود . خوشبختانه فقط استخوان لگن فرشته شكسته بود كه بايد با عمل سر استخوان با پروتز تعويض مي شد. فرداي اونروز بعد از خريد پروتز ماجرا رو تلفني براي نگار تعريف كردم . قرار شد به خونه من ( كه كليدش رو داشت) بره تا شير آب و گاز روببنده .عمل جراحي يكي دو روز بعد با موفقيت انجام شد.طي ده روزي كه تهران بودم اصلاً نشده بود كه بتونم با نگار صحبت كنم. هيچوقت خودش گوشي رو بر نمي داشت . براي برگشت ساعت 4 صبح از تهران راه افتادم . ميخواستم به امتحان ساعت 9 برسم . دو تا از درسها رو اصلاً امتحان نداده بودم . خوشبختانه امتحان خوبي دادم .ساعت يازده بود كه به خونه رسيدم . ميخواستم لباسم رو عوض كنم و بعد از ده روز نگار رو با قيافه تر و تميز تري ببينم . در رو كه باز كردم نگار داشت جلوي آينه موهاش رو خشك ميكرد . حوله قرمز فرشته ( كه جا گذاشته بود ) تنش بود. صداي آب از حمام همچنان مي اومد. خنديدم و گفتم اي پدر سوخته از كجا فهميدي من برگشتم؟ و خواستم بگيرمش توي بغلم . كه صداي ديگري از حمام آمد كه گفت :- نگار كيه ؟صداي فربد بود !!! نگاهي به نگار انداختم . به آرامي از در بيرون رفتم . سوار ماشين شدم و مستقيم به طرف انزلي راندم . نياز به آرامش داشتم .

كلافه
اون روز حسابي كلافه بودم اعصابم از دست يكي از همكلاسي هام خرد شده بود يه كم بگو مگو كرديم و از دانشگاه اومدم بيرون توي راه هر چي منتظر تاكسي شدم تاكسي گيرم نيومد يه پيكان مدل ناصري(دوره ناصرالدين شاه) بوق زد گفتم تهرانپارس ترمز كرد گفت چقدر ميدي گفتم نميدونم گفت دوهزار تومن خوبه گفتم نه هزار تومان بيشتر نميدم گفت باشه بيا بالا سوار شدم و گفتم پس چرا ميگيد دو هزار تومان گفت خانم اصلا قابل نداره شما اگه كرايه هم نميدادي من شما رو ميرسوندم تازه نگاهش كردم ديدم خيلي آشناست گفتم ببخشيد شما خيلي به نظر آشنا مياييد و يه دفعه دلم ريخت واي رضا بود ولي چه قدر فرق كرده بود خيلي خوشگل تر شده بود سينه بازش منو بي حال كرده بود بهش گفتم يالا نگه دار پياده ميشم گفت چرا گفتم به خاطر اين كه ازت لجم گرفته با تعجب منو نگاه كرد گفتم سه ماهه ازت خبر ندارم متعجب و دستپاچه گفت برات ميگم اتفاقي برام افتاده كه اگه بدوني دلت برام ميسوزه گفتم خوب بگو گفت بريم يه جاي خلوت گفتم بريم خونه ما ( من توي تهران تنها زندگي ميكنم) رفتيم توي خونه وقتي وارد آپارتمان شديم قلبم ميطپيد گفتم خوب بگو اومد جولو دستش رو انداخت دور كمرم گفت خوشگلم يه جايي گرفتار بودم كه اگه ندوني بهتره دلم براش سوخت گفتم كجا مهلت بهم نداد لباش رو گذاشت روي لبم من ميمردم براي اين پر روييش لبش اونقدر خوشمزه بود كه با زبونم مزه مزهش كردم دستش رو برد توي موهام و با دست ديگه دكمه هاي مانتوم رو باز كرد و از روي شونه هام انداختش پايين دستش رو برد زير پيرهنم و پشت كمرم رو نوازش ميكرد داشتم روي اسمونها پر ميكشيدم دستم رو انداختم دور گردنش منو بيشتر به خودش فشار داد دستش رو كرد توي شلوارم و شروع كرد به ماليدن باسنم بعد زيپ شلوارم رو كشيد پايين و شلوارم رو به طرف پايين هل داد بعد آروم اومد سينه هام رو بوسيد و جولوي پام زانو زد و شروع كرد به در آوردن شلوارم سرش رو گذاشت لاي پام و شورتم رو با دندوناش گرفت و كسم رو بو كرد بعد بلند شد و بدون مكث پيرهنم رو از تنم بيرون آورد و شلوار و پيرهن خودش رو هم در آورد و كيرش رو از روي شورت گذاشت لاي پاهام من اين كارش رو خيلي دوست داشتم دلم ميخواست قبل از اين كه كيرش به كسم بخوره فشارش رو از روي شورت حس كنم كرستم رو باز كرد و دستاش رو گذاشت روي سينه هام يه سينم رو گرفت به دندونش و با دستش اون يكي سينم رو ميماليد بعد يه كم شورتم رو كشيو پايين و كيرش رو گذاشت لاي پاهام وقتي كيرش به كسم خورد ديدم كه دارم كنده ميشم داشتم ارضا ميشدم فهميد منو بغل كرد و برد انداخت روي تخت منم بلافاصله برگشتم اونم معطل نكرد بقيه شورتم رو از پام در آورد و خوابيد روي من شكمش توي گوديه كمرم بود زانوهاش توي گوديه زانوهام و كيرش لاي پام بود حسابي خيس شده بودم و كيرش با آب كسم ليز شده بود آروم كيرش رو گذاشت دم سوراخ كونم منم پاهام رو محكم به هم چسبودنم دلم ميخواست وقتي با كيرش كونم رو پر ميكنه خيلي دردم بياد هرچي دردش بيشتر ميشد بيشتر لذت ميبردم كيرش رو فشار داد توي كونم حس كردم كه پر شدم درد كيرش داشت همه وجودم رو ميسوزوند داشتم از درد ناله ميكردم ولي بازم درد بيشتري ميخواستم تا آخر كرد توي كونم پر پر بودم كيرش اقلا بيست پنج سانت بود و قطر كيرش شايد پنج سانت ميشد از اون وقتي كه من نديده بودمش كيرش هم خيلي كلفت تر شده بود داد ميزدم محكم فشارم بده اون هم كيرش رو در آورد و با ضرب محكم دوباره داخل كونم كرد طوري كه ديگه داشتم از درد ميمردم ولي لذت دردش اون قدر زياد بود كه گفتم يه بار ديگه و اون چند بار اين كار رو تكرار كرد و من ديگه آبم براي بار دوم كنده شده بود و بي حس افتاده بودم تا اين كه گفت دارم ميام كجا بريزم گفتم بريز توي كونم و اون يك بار ديگه كيرش رو بيرون كشيد و با ضربه بسيار محكمي كه ديگه همه سوراخ كونم رو منفجر كرد دوباره داخل كرد و همون وقت آبش هم با فشار پاشيد توي كونم ديگه مست مست بودم توي اين مدت كه نبود خيلي كارا ياد گرفته بود اون قدر قشنگ منو ميكرد كه دلم نميخواست بزارم بره خوابيده بود روم و داشت كفلم رو ميماليد بعد اومد كنارم و لبام رو بوسيد بهش گفتم خوب حالا ميگي كجا بودي گفت من همين جا بودم تو كجا بودي تا حالا گفتم مسخره بازي در نيار رضا راستش رو بگو گفت آخه من رضا نيستم من اسمم صادقه گفتم يعني به من دروغ گفته بودي گفت من هيچ وقت به تو چيزي از اسمم نگفتم الان دارم ميگم اسم من صادقه گفتم مگه تو رضا نيستي كه ...........و چند تا نشوني بهش دادم گفت نه به خدا من امروز براي بار اول بود كه شما رو ميديدم ولي از بس خوشگل بودي كه نتونستم بهت بگم اشتباه گرفتي گفتم پس چرا گفتي منو نميشناسي گفت خوب يه تير توي تاريكي انداختم اگه نميگرفت چيزي نميشد اومدم باهاش دعوا كنم كه ياد كير خوش تراشش و حالي كه بهم داده بود افتادم بهش گفتم بد جنس من توي عمرم به هيچ كس نداده بودم تو با حقه بازي منو كردي اونم گفت بد جنس منم تا حالا توي عمرم هيچ كس رو نكرده بودم تو باعث شدي كه تو رو بكنم من ميدونستم كه اونم مثل من دروغ ميگه ولي چاره اي نبود بعد از اون روز مجبور شدم كه هر هفته دوشنبه ها بهش بدم و اين اولين اجبار زندگيم بود كه از يه هفته جولو تر انتظارش رو ميكشيدم .


مينا 29 ساله
سلام من مينا هستم 29 ساله از تهران شوهرم هم حميد 32سالشه . مي خوام اين خاطره رو به همه شما زوج هاي جوان که طالب لذت بيشتر در زندگي هستيد تقديم کنم.ما معمولا با هم فيلم هاي سوپر رو نگاه مي کنيم و بعد به سکس معمولي با يه سري حرفهاي تکراري و بعدش هم حمام و اين چيزها.يه روز تو يه فيلم ديدم که يه زن با دو تا مرد سياه پوست سکس مي کنه که کيرشون خيلي خيلي بزرگ و کلفت بود وقتي داشت يکي از کير ها رو با زحمت مي کرد تو دهنش اون يکي هم از عقب داشت کسشو مي ليسيد و حسابي خيسش کرده بود . زن هم خيلي خيلي خوشش اومده بود خلاصه اون فيلمه خيلي توجه منو جلب کرد و حميد هم متوجه شد و ديگه سعي ميکرد بيشتر از اين نوع فيلم ها رو برام بياره و خيلي هم دوست داشت که من حتما موقع تنهاي اون فيلم ها رو هم نگاه کنم . مي گفت دوست داره که من هميشه حشري باشم . ديگه من به اين فيلم ها عادت کرده بودم . موقع سکس بيشتر سعي ميکردم که به اون تصاوير فکر کنم . من از خوردن آب کير حميد اصلا خوشم نمي اومد ولي اون خيلي دوست داشت که من آبشو بخورم ولي من نمي گذاشتم. خلاصه يه شب در حال نگاه کردن به اون فيلم ها ما با هم سکس کرديم و در همون لحظه من يکدفعه انگشتم مکيدم و خيال کردم که يه کير ديگه است و خيلي خوشم اومد به حميد گفتم که خيلي خوشم اومده و از اون موقع ما هميشسه در حال سکس تجسم ميکرديم که يه نفر ديگه هم اونجاست و اين موضوع خيلي بمن و حميد حال ميداد . يه شب داشتيم فيلم سکسي گروهي نگاه مي کرديم که من خيلي دوست داشتم يه هو حميد گفت : مينا دوست داشتي جاي اون زنه بودي ؟ من با اينکه خيلي دوست داشتم ولي خجالت کشيدم بگم آره ، فکر کردم حميد ناراحت مي شه ، گفتم نه ولي اون شروع کرد به سکس بازي کردن با من و موقع ليسيدن کسم گفت : عزيزم دوست داشتي الان يه کيرو ساک بزني ؟ گفتم اره . گفت دوست داشتي الان اون کيرو بليسي ؟ گفتم اره . گفت دوست داشتي تو اون موقع منم کيرمو بکنم تو کست ؟ گفتم آره . اين حرفها خيلي بهم لذت مي داد . خلاصه چند روزي هم با هم اين جوري سکس کرديم و ما همش يه نفر ديگه رو تجسم مي کرديم که داره منو ميکنه . کم کم سکس ما لذت بيشتري داشت و اصلا فکر نميکردم که اين حرفها اينقدر منو تحت تاثير قرار بده. يه روز که داشتيم تو اينترنت کار مي کرديم مطالبي راجب فانتزي سکس خونديم حميد گفت : پس ما تا حالا کلي فانتزي سکس داشتيم و نمي دونستيم ؟ بعدش گفت بيا بريم و اين فانتزي رو تو اينترنت اجرا کنيم و منم قبول کردم خلاصه رفتيم و با يه نفر چت کرديم - هر دو طرف هم دوربين داشتيم - ولي صورت همو نميديديم . و سه تايي سکس کرديم . چند روزي گذشت که حميد گفت بهتره يه روز اونو دعوت کنيم خونه . خلاصه ما اين قرار با هم گذاشتيم و اون پنج شنبه شب اومد خونه و با هم آشنا شديم ، اسمش رضا بود . من يه تاپ و دامن کوتاه بدون شرت پوشيده بودم . من و حميد که قبلا قرارامونو گذاشته بوديم و من خم شدم که ميوه بذارم جلوش که حميد از پشت منو بغل کرد و شروع به ليسيدن کونم کرد منم شهوتي شدم و دستم گذاشتم رو ميز و چشامو بستم بعد حميد همين طوري که داشت کونمو مي ليسد . منم دستامو گذاشتم رو پاهاي رضا و با کيرش بازي کردم . بيچاره رضا که ديگه داشت از شق دردي مي مرد و اگه شلوار لي پاش نبود حتما کيرش شلوارشو پاره مي کرد ديگه مجال ندادم و زيپ شلوارشو کشيدم پائين و شروع کردم به ساک زنده کيرش چه کيري بزرگ و سفت و محکم ، در حمون حال هم حميد داشت کونم ميليسيد البته بايد بگم که تا حالا حميد منو از کون نکرده بود چون خيلي بدم ميامد . تا حالا توي تمام عمرم چنين لذت نبرده بودم ، در اين لحظه برگشتم و کير حميد و ساک زدم و تقريبا فرياد زدم که رضا از عقب منو بکن.... کير کلفت تو بکن تو کنم فقط تو کنم و کير به اون کلفتي چنان راحت رفت تو کونم که اصلا باورم نشد ، حميد از تعجب چشماش چهارتا شد که من اون کير چطور داره کون منو سوراخ ميکنه . ديگه داشتم از لذت مي مردم که داد زدم سريعتر منو بکن سريعتر منو بکن . خودم هم چنان شهوتي شده بودم که اصلا نفهميدم چکار دارم ميکنم . در همين حال رضا دراز کشيد و من هم طوري روش خوابيدم که که کيرش راحت بره تو کسم اون هم شروع کرد به مکيدن سينه هام و در همين حال حميد از عقب کيرشو کرد تو کونم و دوتايي بشکل وحشيانه اي تلمبه مي زدندن . يه کير تو کونم و يه کير تو کسم ، داشتم از شدت هيجان ديونه مي شدم و من کالا ارضاء شده بودم و آب کسم چنان جاري بود که هميد تعجب مي کرد بعد احساس کردم که هر لحظه ممکن است حميد و رضا ارضا شوند حميد نشست و من هم نشستم روکيرش و اون کيرشو تا ته کرد تو کونم و رضا هم ايستاد بالا سرم و من کيشرو با چنان ولعي ساک مي زدم که تا حالا سابقه نداشت در اين لحظه صداي هردو مرد بلند شد و تقريبا داشتند داد مي زدند حميد با سرعتي ديوانه وار داشت منو مي کرد که آبشو ريخت تو کونم و منهم که داشتم کير رضا رو ساک ميزدم و بيچاره رضا که تقريبا از نفس کشيدن هم عاجز شده بود با فشار آبشو ريخت تو دهنم و من هم تمام اون آب چسبنده و داغ رو تا آخر خوردم ، چقدر شيرين و خوشمزه بود وحميد ديگه داشت شاخ در مي آورد که من چطور ابن همه آب کير رضا رو خوردم ولي در اون لحظه حتي دوست داشتم که اگه رضا بشاشه ، شاشه هم بخورم . و اين موضوع تقريبا ماهي يکي دوبار تکرار مي شود و منو حميد همچنان از زندگي خود لذت مي بريم و جالب اينکه رابطه عاطفي ما دو تا بيشتر هم شده . ما روزها در باره اون با هم صحبت مي کرديم و کم کم داشت برام جالب مي شد و هي با هم شوخي مي کرديم که فرامرز مي گفت سارا چه خوب ميشد که يه خوشگل ديگه کير منو ساک مي زد و من مي گفتم اونوقت منم تو و اون خوشگله رو مي کشتم واون ميگفت اره ولي اگه ببينم که يکي ديگه داره تورو مي کنه من نميکشتمت بلکه منم مي رفتم و زن اونو ميکردم خلاصه ما در اين باره زياد با هم شوخي ميکرديم . يه روز اون گفت يعني تو نمي توني تحمل کني که يه زن ديگه کير منو ساک مي زنه منم گفتم تو چي ؟ مي توني تحمل کني که من يه کير ديگه رو ساک بزنم ؟ گفت نمي دونم .از اون موقعه به بعد ما زياد توي اين سايتها دنبال داستانهاي سکس ضربدري مي گشتيم و عجيب از خوندن اين داستانها لذت ميبرديم . راستش کم کم فهميدم که فرامرز خيلي به اين نوع سکس علاقمند شده دنبال يه چراغ سبز از طرف من ميگرده، يه روز داشتيم يه داستان سکس ضربدري رو مي خوندم که به فرامرز گفتم فکر ميکني اونا الان چه احساسي دارند اون گفت احتمالا خيلي خوششون مياد منم گفت حتما همينطوره ، مخصوصا که توي يه خونه هستند و زنه وقتي که داره کيف مي کنه از اون اتاق صادي فرياد شوهرش داره مي ياد . فرامرز خنديد و گفت آره عجب حالي مي ده ، تو از اين داستانها خوشت مياد ؟ گفتم آره . اونم گفت مي گم ها نظرت چيه ؟ گفتم راجب چي ؟ گفت راجب اين نوع سکس ؟ گفتم بدم نمي آيد ولي آخه آدم مي ترسه بمونه دستش و طرف از آدم آتو بگيره . فرامرز گفت کاري نداره که از اينترنت يه نفر غريبه رو مخصوصا اگه شهرستاني باشه بهتر ، پيدا ميکنه و مي ريم مثلا تو شمال و اونجا چادري ، اتاقي چيزي کرايه ميکنيم و حال مي کنيم بعدش که هر کي ميره خونه خودش و تا ما نخواهيم ديگه نمي تونه مارو پيدا کنه .ديدم که فکر خوبيه خلاصه بعد از کلي مکافات تونستيم يه زوج جوان کرجي رو پيدا کنيم و قرار شد بريم شمال ، اونا هم از اين پيشنهاد راضي بودند . از همون لحظه اول که اونا روديدم خيلي از مرده خوشم اومد مي خواستم همون جا کيرش و تا ته بخورم و حسابي بهش کس بدم . اونا يه زوج جوان و خوشتيپ بودند . اسمشون کامبيز و ثريا بود . کامبيز 27 سالش و ثريا هم 25 سالش بود ، ثريا هم حسابي بخودش رسيده بود و تا همديگه رو ديديم من گفتم خوشبحال فرامرز که قرار حسابي بهش خوش بگذره اونم خنديد گفت اره . رفتيم شمال و دوتا چادر برديم . شب بين راه يه جاي پرتي چادر زديم و مونديم . بعد از شام من گفتم مي رم دستشويي بعدش مي خوابم و به اين بهونه رفتم بيرون توي چادر کامبيز بعد ديدم کامبيز اومد و گفت چطوري خوشگله ، اصلا فکر نميکردم يه روزي با همچين پري بهم خوش بگذره . منم که حسابي حشري شده بودم گفتم عزيزم حالا مي خوايي بکني يا تا صبح برام حرف بزني ؟ اونم گفت نه فرشته من ، اومدم تا صبح فقط بکنمت . اينو گفت و شرع کرد به بوسيدن من ، چنان ماهرانه منو مي بوسيد که نگو و نه پرس زبون داغشو ا ته مي کرد تو دهنم و من بشار داد بطرف خودش ، منم در اين لحظه کير بزرگشو حس کردم و ديگه نتونستم تحمل کنم و چنان زيپ شلوارشو باز کردم که هم شلوار پاره شد و هم زيپش خراب شد . خلاصه من بدون معطلي شروع کردم به خوردن کيرش بعد کيرشو در اوردم و گرفتم بالا و از زير تخماش شروع کردم به ليسيدنش تا سر کيرش ، و اين کارو چند بار انجام دادم خيلي بهمون خوش مي گذشت تا حالا کير به اين خوشمزه اي نخورده بودم بعد کامبيز منو خوابوند و شروع کرد به ليسيدن چوچوله ام ، احساس کردم تمام بدنم داره آتيش مي گيره ، کم کم زبونش کرد تو کسم و از داخل ليسيد ديگه نتونستم مقاومت کنم و چنان فرياد زدم فرامرز از اون چادر داد زد جونـــــــــــــــــــــم ، در اين موقع کامبيز بلند شد و لخت شد و لباسهاي منو هم در آورد و ايستاد جلوي من و منم که حسابي هوس کير کرده بوم پاهامو باز کردم تا کس خوشگل منو ببينه انوم آروم اومد و کيرش کرد تو کسم ، ديگه کاملا آتيش گرفته بودم و يهو کيرش و در آورد گفتم منو بکن ، گفت داد بزن تا بکنمت . منم با فرياد گفتم منو بکن تو رو خدا کير کلفتتو تا ته بکن تو کسم . انوم دوباره افتاد بجونم و چنان منو مي کرد که احساس کردم دارم مي ميرم حسابي به ارگاسم رسيده بودم که کيرشو در آورد و از همون جا پاشيد رو صورتم تقريبا تمام صورتم از آب مني پر شده بود . وليکيرش هنوز راست بود از اون چادر هم صداهاي جيغ ثريا رو مي شنيدم که مي گفت : عجب کيري داري بکن سريعتر ......... آبشو بريز تو کسم .... همشو بريز ............ سارا خوشبحالت که اين کيرو هرشب داري مي خوري .......... عجب آبي ، چه داغه وايييييييييييييي ..............من که حسابي تحريک شده بودم نگاهي به کامبيز انداختم ، اونم گفت نترس هنوز مونده برگرد مي خوام کونت جر بدم .... منم برگشتم و از ساکش يه شيشه حاوي مايه چرب کنند در آورد و حسابي زد به کيرش و بقيه رو هم خالي کرد روي کونم و با انگشت اول حسابي با سوراخ کونم بازي کرد ، منم خيلي کيف مي کردم که يواش يواش کيرشو کرد تو ، اولش خيلي دردم اومد ولي کم کم از اون درد خوشم اومد ، کم کم کيرش فرو کرد منم از روي درد و خوشي جيغ زدم اونم تا ته کيرش کرد توکونم . گفت ميکنمت ، کونتو جر مي دم ، منم داد مي زدم کونم پاره کن زود باش جرش بده ، کير کلفتتو بکن توش ، اونم مي کرد . خلاصه حسابي منو کرد و آبشو اينبار با فشار تو کونم خالي کرد طوري که وقتي بلند شدم از کونم هنوز آبش چکه مي کرد ، واقعا داشتم از شدت لذت و هيجان ديونه مي شدم ديگه نمي دونستم بايد چکار کنم . آن شب تا ساعت 5 صبح فقط منو کرد وبهترين شب تمام زندگيم بود . موقع رفتن اومدم دم در چادر خودمن و ديديم فرامرز هنوز داره ثريا رو مي کنه منم خوشم اومد و نشستم اونجا فرامرز کيرشو کرده بود تو دهن ثريا و داشت دهنشو مي گائيد اونم با حرص و ولع داشت کير فرامرزو مي خورد ، کون ثريا که حسابي گشاد شده بود نظرم رو جلب کرد و من يه دفعه رفتم و شروع به ليسيدن کونش کردم ثريا خيلي خوشش اومده بود و منم همين طور ، با اين که فقط بار اول بود ولي خيلي خوشمون اومد ديدم فرامرز مي خواد ارضاء بشه منم رفتم و با ثريا دوتايي کيرشو ساک زديم و آبشو با هم خورديم . فرامرز هم مرتب کيرشو بطرف ما دوتا مي گرفت و آبشو مي ريخت بين ما .پس از آن ماجرا ما ديگرهر گز آن دو زوج را نديديم و به زندگي خود مشغوليم . البته ما هنوز با زوج هاي ديگر اين کار را مي کنيم ........بنام مريم و رضا از شيراز كه اونا هم اتفاقا طرفدار سكس در پيش هم بودند . ما آنها را به اصفهان دعوت كرديم و بعد از صرف غذا به خانه برگشتيم و از آنها راجب تجربه سكس ضربدري پرسيديم . آنها براي بار دوم بود كه اقدام به اين سكس مي كردند و بسيار از آن راضي بودند و وقتي شنديدند كه ما مدت سه ساله اين كار را انجام مي دهيم بسيار خوشحال شدند .رضا و كامي كنار هم نشسته بودند و مرتب از زنان هم تعريف مي كردند . مريم سينه هاي بسيار بزرگي داشت كه براي من خيلي جالب بود جالب اينكه كامي جون براي سينه بزرگ مي مرد . كه يك دفعه ديدم مريم تي شرتي را كه پوشيده بود در آورد و سينه هاي بزرگ و سفيدش افتاد بيرون و خم شد و شرع كرد به ور رفتن با كير كامي و منم لخت شدم و رفتم روي دسته مبل ايستادم و كسم را جلوي دهن رضا گرفتم تا بليسه اونم با چه مهارتي اونا رو ليسيد . همه با لخت شديم و من و مريم شروع كرديم به ساك زدن كير رضا و كامي , وقتي ميديدم كه مريم داره كير كامي رو ساك مي زنه و همون موقع هم كير رضا تو دهن من بود خيلي بهم حال مي داد . بعدش اونا ما رو خوابودند و با هم كس ما رو ليسيدند . بعد از اينكه كلي صداي ما رو در آوردند شروع كردن به گائيدن كس ما . كير رضا بقدري بزرگ بود كه بزور رفت تو كسم و شروع كرد به تلمبه زني چنان منو مي كرد كه در اوج آسمون بودم به نگاهي به كامي انداختم و ديدم چطور داره وحشيانه كس مريم رو جر ميده , راستش مريم خيلي خيلي خوشگل بود و از اينكه مي ديدم كامي داره يه زن خيلي خيلي خوشگل رو مي كنه خيلي خوشم اومد و مريم داشت ديوانه وار داد مي زد كه منو بكن عزيزم . چه كيري داري وايييييييييييييييييييييييي , من عاشق كيرتم و ... و ايكه مي ديدم يه زن خيلي ناز داره ديوانه وار به شوهرم التماس مي كنه كه اونو بكنه خيلي منو حشري مي كرد . همين موقع بود كه رضا گفت برگرد مي خوام كونتو جر بدم عزيزم . منم برگشتم اون اول حسابي كونمو ليسيد و راستش خيلي كيف ميداد جاي شما خالي ... بعد كيرش خواست بكنه تو كونم احساس كردم گردنم خشك شده ديدم كه كامي جون مثل آب خوردن داره از كون مريم رو ميكنه خيلي زورم اومد خلاصه بعد از چد دقيقه كير رضا رفت تو كونم و شروع كرد به كردن كونم . با هر تلمبه كه مي زد احساس مي كردم دارم جر مي خورم بعد از چند دقيقه اونا مي خواست ابشون بياد من و مريم نشستيم پيش هم و اول كامي آبش اومد و ريخت رو صورتمون بعدش هم رضا شير آبشو باز كرد و ريخت رو صورت من و مريم من ميترا با سارا دوست صميمي هستيم که حدودا 3 سال پيش با دوتا دوست ازدواج کرديم بنام پرويز و محب . بهمين خاطر رفت و آمد ما زياد بود و هر هفته با هم بوديم. و معمولا شوخي هاي ناموسي هم زياد با هم مي کرديم . من و سارا در مورد شوهر هايمان زياد با هم شوخي مي کرديم و اينکه چطور مثلا ديشب با هم سکس داشتيم ، و يا در مورد شوهر يکديگر و نحوه سکس آن بحث مي کرديم . فيلم هاي نيمه سوپر که صحنه هاي زيادي هم داره رو خيلي راحت با هم نگاه مي کرديم . يه شب نشسته بوديم و ماهواره داشت فيلم نيمه مي داد و سارا بين محب و پرويز خوابيده بود و داشتند فيلم نگاه مي کردند که من رفتم آجيل اوردم و گذاشتم وسط . محب ( شوهر سارا ) گفت ميترا بيا ببين چه فيلم قشنگيه . منم گفتم که خوب معلومه که قشنگه ، وگر نه شما مرد ها مجبور نبوديد که حمال گوشت اضافي براي ما زنا باشيد ، و همه خنديدند . بعد من رفتم اينتر نت کار کنم و به سايت شما برخوردم و در مورد فانتزي سکسي و دستانهاي سکسي خاص آن . که همه رو صدا کردم و گفتم ببينيد که اينجا چه خبره .همه اومدند و کمي با هم آن رو خوانديم و پرويز خواست که به قسمت عکس ها بره که سارا زد بدستش و گفت خجالت هم خوب چيزيه و پرويز هم بلند شد که با شوخي سارا رو بزنه و سارا فرار کرد رفت تو حال و پرويز هم افتاد دنبالش و ديگه من متوجه چيزي نشدم . محب هم گفت بزار يه داستانشو بخونيم . من و محب با هم خونديم و بعد بسراغ قسمت دوستيابي رفتيم و من گفام تو رو خدا نگاه اين بد بختها چقدر با زحمت دنبال يه دوست خوب هستند و خنديدم . محب دستوش گذاشت رو رون پام و گفت بريم عکساشو نگاه کنيم . گفتم بده و محب به حال اشاره کرد برگشتم و با کمال تعجب ديدم سارا داره کير پرويز رو ساک ميزنه و محب لبخندي زد و من و بوسيد منم ادامه دادم و يک دفعه محب محکم دستشو کرد تو کسم و منو انداخت رو تخت من همونطور که دراز کشيده بودم ديدم سارا با کير پرويز مشغوله ، منو که ديد کير پرويزو در آورد و در همون حال که چشمش به من بود شروع به ليسيدن کيرش کرد ، منم در همون حال پاهام ازهم باز کردم و بردم بالا تا اونم ببينه که شوهرش چه حرفه اي داره کس منو مي ليسه . محب لخت شد و شروع کرد به کردن منو ،در همين حين هم من داشتم داد مي زدم و صداي پرويز هم از اونور بلند شد و معلومه که سارا ول کن کيرش نبود و شروع کرد به در آوردن لباسهاش و پرويز هم لخت شد من که ديگه داشتم از شدت هيجان مي مردم داد زدم منو بکن ، سريعتر بکن . پرويز سارار رو بغل کردد و آورد رو تخت پبش ما و گذاشتش اونور تخت و هر کدوم از يک طرف تخت مشغول کردن و گائيدن زن ديگري شدند بطوري که صورت منو سارا پيش هم بود و من شروع کردم به مکيدن لب سارا . يه دفه پرويز کيرش از کس سارا در آورد و اومد بالاي سر من و کرد تو دهنم. ديگه داشتم مي مردم دو تا کير مرد ، دوتا مردي که خيلي دوستشون داشتم ، داشتند منو سرويس مي کردند . منم داشتم داد مي زدم و هيچي اونجا نبود بجز خوشي . بعد از چند لحظه سارا اومد و شرو کرد به ليسيدن کس من ، ديگه اوج هيجان بود يه کير تو دهنم ، يه کير تو کونم و يه لب داغ داشت چوچوله منو حسابي مي ليسيد . سارا طوري خم شده بود روي من که که کسش بالاي صورت من بود و داشت کسم رو مي ليسيد . بعد از يه مدت پرويز کيرش از دهن من در آورد و کرد تو کون سارا که يه هو سارا شروع کرد به داد زدن ، و منم شروه کردم به ليسيدن کس سارا . و از نزديک مي ديدم که کير پرويز تو کون سارا مي ره و در مياد خيلي بهم حال مي داد . محب هم کيرش رو در اورد و شروع به گائيدن دهن سارا کرد و سه تايي بجون سارا افتاديم . سارا که حسابي به ارگاسم رسيده بود حسابي تو دهنم ترشح کرد و مزه داغ اون آبش تو دهن بود . که يه هو محب آومد بالاي سرم و کيرش رو با فشار کرد تو دهنم و انگار تمام آب بدنش داشت مي رفت تو دهنم ، پرويز هم که مشغول جر دادن کون سارا بود کيرشو در آورد و کرد تو دهن سارا طوري که از گوشه دهن سارا آب پرويز مي زد بيرون .صبح که بيدار شدم ديدم لخت تو بغل پرويز خوابيدم . از اون موقع به بعد ما هر ماه دو بار اين فانتزي رو داريم که بسيار لذت بخش است .

۱ نظر:

  1. What is Baccarat? - FPCASINO
    A common version of the popular baccarat game is the famous 바카라 3-reel, two-row game. The 바카라사이트 objective is to win the number choegocasino of tricks you bid at the dealer's

    پاسخحذف